۱۳۸۸ مهر ۲۸, سه‌شنبه

زپلشك آيد و زن زايد و مهمان ز در آيد...


حضور محترم حضرت خدا

خدا جان، از آخرين باري كه عريضه اي جهت شكرگزاري به محضرت فرستادم زمان زيادي نمي گذرد كه بازهم مصدع اوقاتت شدم اما اينبار نه به جهت به جا آوردن نماز شكر ،كه براي تقديم شكوائيه...
خدا جان...از تو در مسند خدايي،مروت و جنبه بيشتري انتظار ميرفت....تا سه ركعت شكري برايت به جا آورديم با آتش و تبر به جان ما افتادي و اين هم حال روز اين ايام ماست...
حال نميدانم ايراد از جنبه تو بود يا چشم كور شده خودم يا چشم شوريده ديگري...!
به هر صورت ...من همچنان سنگر را حفظ كردم....پايم را درقرنطينه سخت آبي رنگ غل و زنجير كردند و اوضاع هم چندان بر وفق مراد نيست...اما غمي نيست...
همچنان خنده كنان و لنگ لنگان شكر گزار محضرت هستم!

ارادتمندت
گيلداي پا شكسته!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر