۱۳۸۸ آذر ۸, یکشنبه

یک زن خوب هم به بهشت میره هم حامله میشه!


اینکه بگم مدتهاست که فیلم خوب ساخته نشده یا اگه ساخته شده مجوز نگرفته ،حرف تکراری زدم!
پس میگم علیرغم همه جلافتها ، فیلم کتاب قانون از جمله فیلم هایی که تو این وانفسای بی فیلمی ارزش یک بار دیدن رو داره...
گفتن از همه جلافتهای تکراریش یه طرف ولی سکانس پایانیش طرف دیگه!
"یک زن پاک دل مسلمان بالاخره حامله میشه....پس اگر نشدید تو ایمان و اخلاقتون تجدید نظر کنید تا ...!"

۱۳۸۸ آبان ۳۰, شنبه

لنگه کفش کهنه در بیابان غنیمت است؟؟؟


کنسرت "بهنام ابطحی" جرعه آبی خنک بود بعد از سالهای خشکسالی...
تماشای شادی جمعی مردمی که پدیده شادی دسته جمعی را مدتهاست از یاد بردن ... با هم غریبن...به جز در عزا و ترافیک و اتوبوس و مترو و این اواخر در مراسم کتک خوردن دسته جمعی هم را ندیدن و به همین خاطراست که با کوچکترین اصطحکاکی باهم گلاویز شده و به جان هم می افتند...
برای من لذت بخش بود...بدون داوری در باب کیفیت هنریش...
اما چه شده که بعد از مدتها خشکسالی ابرهای باران زای رحمت سمت ما آمده اند؟
این بارانهای موسمی برای سرگرم کردن ما جماعت قحطی زده به سمتمان کشیده شدند تا با خوردن جرعه آب غافل شویم از این روزها که چوب حراج خورده به زندگیهامان...
اما زهی خیال باطل که در لا به لای همان سوت و جیغ کشیدن ها و دست زدن ها ثابت می کردند که حتی لحظه ای هم غافل نمیشوند!


آخرین سکانس زیر بارون


آخرین سکانس آخرین روز هفته طاقت فرسا:

چیزی به 12 نیمه شب نمونده...
بارون شدید هم مزید بر علت شده تا هیچ کس تو خیابون نباشه...اونهایم که گذری میان و میرن از وحشت بارون با سرعت تمام برای رسیدن به سر پناه صحنه رو ترک می کنن!
اما اون کنار قمر و آسپیران چیک تو چیک زیر بارون به سلامتی ممد اناری آب انار سرخ میزنن...
سرخ سرخ! به رنگ شنل قمر!


۱۳۸۸ آبان ۲۵, دوشنبه

بر پدر کمیته فیلترینگ لعنت



در راستای حمایت همه جانبه از بانوی بی تریبون زمان ، اینجانب ضمن اعلام آمادگی برای وقف تمام و کمال وبلاگم به این بانوی محترم، اعلام می نمایم که ایشان مختارند که از نام بنده به عنوان اسم مستعار و جهت جلوگیری از فیلترینگ مجدد استفاده نمایند.



۱۳۸۸ آبان ۲۳, شنبه

چهارشنبه های کثیف


-چهارشنبه ها "وقت عاشقی " نیست. چهارشنبه ها فقط بازار بنداز ها و بدل فروشهاست که باز است و بازارش بازار است.-

به این جمله پوریا عالمی می خواهم اضافه کنم که چهارشنبه ها روز سیاه اعدام هم هست...تمام آنها که منتظر اجرای حکمند چهارشنبه ها بر طنابهای دار تاب می خورند...
چهارشنبه ها... دنیا تق و لق است و زندگی تعطیل!



پی نوشت: کتاب" دخترها به راحتی نمی توانند درکش کنند" به قلم پوریا عالمی خواندنی و متفاوت است ، بخوانیدش!


گل گلدون من


رفتیم با چه ذوق و شوقی گلدون خریدیم و تراس رو گلکاری کردیم.
شد پاتوق گنجشکا و کبوترا!
میان میششنن دور گلدونا و با هم گپ می زنن هرزگاهیم یه نوک به گلهای بی زبون من میزنن...
حالا این وسط از صبح که میرم تا عصر که برگردم خونه ، لا به لای این همه کار و فکرو خستگی و ترافیک باید نگران گلهای تو گلدونم باشم!

۱۳۸۸ آبان ۱۹, سه‌شنبه

خانوم...شغل شما چیه؟


دیپلمتو که می گیری بعد می بینی دورووریا دارن می خونن واسه کنکور و دانشگاه... توام بدون اینکه بدونی چرا میشی پشت کنکوری...
شروع میکنی به خوندن و شبو روزتو می ذاری رو کتابا...
بعدش قبول می شی و میری دانشگاه . چهار سال دیگتم باز بدونی اینکه بدونی چرا به درس و دانشگاه می گذره...
فارغ التحصیل می شی بدون اینکه بدونی واسه چی فارغ التحصیل شدی...
یا باز میری پشت کنکور واسه فوق لیسانس ...که در صورت قبولی دو سال دیگتم اینجا رفته باز بدون اینکه بدونی چرا؟
بعدشم اسب سفید و سوارکارش میان و میشی خانوم خونه و ...
خوب که چی؟ واسه چی خودتو کشتی که بری دانشگاه و باز اونجام خودتو کشتی که فارغ اتحصیل بشیو باز ...و باز و...باز!
بابا خانم عزیز درس خوندی که چی؟
درس خوندی که واسه خودت کسی بشی...آدمی بشی...سری از سرا در بیاری...بفهمی که هستی،وجود داری،تاثیر گذاری...!
آخه نشستی تو خونه که چی؟ می خوای بین کدوم سرا ،سر در بیاری؟
بعد از مدتی میشی یه آدم ایزوله... خسته و افسرده با دغدغه های کودکانه و زیر دیپلم!!!
آره... کار کردن سخته... پیدا نمی شه اگرم بشه یه جورای گاو نر می خواهد و مرد کهن... ولی ازین وضعی که تو داری صدها بار بهتره!
به نظر من سهمیه جنسیتی دانشگاه ها چندان هم بی ربط نیست... با وضع امروز فارغ التحصیل های دختر بایدم این بحث تو مجلس بشه که خانوم ها که در نهایت بعد از فارغ التحصیلی میشن شاغل آشپزخونه ها و حق پسرها رو تو رفتن به دانشگاه می خورن...
تجربه که داره اینو نشون میده ، مگه دخترا حرکتی جز این تو آینده نزدیک از خودشون نشون بدن...


۱۳۸۸ آبان ۱۸, دوشنبه

براي دل خودم!


همه چي آرومه...تو به من دل بستي
اين چقدر خوبه كه ...تو كنارم هستي
همه چي آرومه...غصه ها خوابيدن
شك نداري ديگه...تو به احساس من
همه چي آرومه...من چقدر خوشحالم
پيشم هستي حالا...به خودم مي بالم
تو به من دل بستي...از چشات معلومه
من چقدر خوشبختم...همه چي آرومه
تشنه چشماتم...منو سيرابم كن
منو با لالاي... دوباره خوابم كن
بگو اين آرامش تا ابد پابرجاست
حالا كه برق عشق تو نگاهت پيداست

پست خالطوره...قبول...اما اين آهنگ شاهكاره!

۱۳۸۸ آبان ۱۰, یکشنبه

آت و آشغال

در راستای جذب انرژی های مثبت اقدام به دور ریختن اقلام زائد ، اضافی و جاگیر کردیم تا با باز شدن فضا، امکان جاسازی هرچه بهتر ملزومات در فضای موجود به وجود آید لذا اقلام زیر زائد بوده و راس ساعت 9 شب تحویل ماموران شهرداری می گردد:

  1. تاریخ دوران هخامنشی،اشکانیان،سلوکیان، ساسانیان، زندیه و ... که به جهت قطر کتابها و حجم سنگین آنها باعث سنگین شدن قفسه های کتابخانه شده اند.
  2. دریای خزر و سرحدات مرزی که به جهت وسعت ،حجم وسیعی از گنجه را به خود اختصاص دادند.
  3. خلیج فارس و تعدادی از جزایر موجود در آن که مورد استفاده نبوده و صرفا جاگیرند.
  4. مقادیری رای سبز که از خرداد تاکنون در انبار بوده و موجب جمع شدن سوسک و ملخ در مشاعات شده.
  5. تعدادی شناسنامه و کارت ملی که در آینده دیگر نیازی به آنها نخواهد بود و انسانها به وسیله خصیصه های طبیعی خود احراز هویت می شوند.
ذکر سایر موارد به جهت گستردگی از حوصله بحث خارج می باشد!