۱۳۸۸ مهر ۷, سه‌شنبه

غول درد


لحظه هام آمیختست با آرزوی سلامتی برای تو...
تماشای تو...خوابیده رو اون تخت خشن...بیهوش،پردرد... تصویر آزار دهنده ایکه این روزها با منه ...همه جا!
بغضی که راه نفسمو بسته بود گاهگاهی میاد و می لرزونتم و من چاره ای ندارم جز اینکه پر بشم از امید ...
امید و صبر بار معنایی بالایی داره واسه اونایی که مثل تو عادت دارن به زور زدن در برابر اون غول سیاه...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر