۱۳۸۸ شهریور ۲۲, یکشنبه

روزهای کاری من

تبدیل شدم به ماشینی که با سرعت هرچه تمام تر تو هر روز کاری 10 تا 12 صفحه از متون تخصصی مناقصه های مختلف رو ترجمه میکنه و هر روز سعی میکنه رکورد روز قبل رو بزنه و سرعت و بالا ببره...در این بین هم کلی کار جانبی هست که با دستهای سوم و چهارمم انجام میدم.
عصرها که از اینجا میرم سیل عظیمی از کلماتن که جلوی چشام رژه میرن و فکرم درگیر نکنه اگه به جای این معادل یه معادل دیگه
می ذاشتم بهتر میشد!!!
این درگیریها تو آشپز خونه هم که مشغول شیفت دوم کاریم ادامه پیدا میکنه تا ابنکه اونقدر مغزم خسته میشه که هنوز شب نشده نا خوداگاه نشسته جلوی تلویزیون خوابم می بره...
اینه داستان زندگی یک دختر جوان متاهل و کارمند!
حالا اگه دلمشغولیها و دغدغه های خارجی هم به این خط سیر روزانه اضافه بشه استهلاک بالاتر میره و ...!


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر