طرف ِ ما شب نيست
صدا با سکوت آشتي نميکند
کلمات انتظار ميکشند
من با تو تنها نيستم، هيچکس با هيچکس تنها نيست
شب از ستارهها تنهاتر است...
□
طرف ِ ما شب نيست
چخماقها کنار ِ فتيله بيطاقتاند
خشم ِ کوچه در مُشت ِ توست
در لبان ِ تو، شعر ِ روشن صيقل ميخورد
من تو را دوست ميدارم، و شب از ظلمت ِ خود وحشت ميکند.
در آغوش هم فرو رفته بودند....
آنچنان در میان بازوانش جای گرفته بود ،تو گویی در یک بدن مشترک شدند...
قلبهایشان را به اشتراک گذاشتند و قلبی با وسعتی لایتنهی خلق شد...
قلبی با ظرفیتی عظیم برای در بر گرفتن عشق و محبتی بی کران...
بار یکدیگر را به دوش خواهند کشید...پیوسته...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر